یمثل احمقا خودم بهش پیام دادم که دستم خورد کاش نمیدادم
یکس دوساعت حرف زدیم
و آخراش گه زد
تو این همه سال هیچوقت حرفای جنسی نمیزد ولی زد!
و مقاومت کردم و بحث عوض شد
و درنهایت بهم گفت قبلا حرفامو زدیم یعنی
بهت گفتم من نمیتونم تو زندگیت باشم
الان مثل دوتا رفیق داریم حرف میزنیم
اگه اذیتی مزاحمت نمیشم
فقط نوشتم رفیق؟
درست میگی
ی دوسه جمله گفت و رفت بخوابه
و بعدش انقد حال من بد شد که حد نداشت
رو زمین بند نمیشدم
داشتم پرپر میزدم
انقد گریه کردم که مغزم درد میکنه
بعد دوسال که تازه روز آخر گفتم بذار دوستت باشم حداقل
گفتی نمیخوام
روز تولدم برگشتی
گفتی بیا ببینمت میخوام بیام پیشت
چهار روز بعدش میگی رفیقتم؟
وقتی حتی خاطرات عاطفیمون رو هم کمی مرور کردیم؟
خدایا این آدم تاوان کدوم گناه نکردمه
این چ مصیبتیه
نکنه تاوان گندکاری های سایر اعضای خانواده و نسل های قبل رو من
دارم میدم
واقعا نزدیک بود سکنه کنم
تنگی نفس و فشار رو قفسه سینه سنگینی دست جپ
ک البته هنوزم دستک و قفسه سینم یجوذیه
رو زد کردم
و حالم حال سگه
فقط نمیدونم چرا این وسط گشتم شده!
چقد این ی هفته که هنوز گه نزده بود توش
حالم خوب بود
بدون اینکه بخوام بشاش تر و حال بهتری داشنم
حتی بابام هم گفت ب خودت میرسی خبریه
فردا با ی ذفسرده بدبخت مواجه میشه که حالش از هفته پیش
این مدقعش خیلی سگی تره!
مغزم درد داره