تفاوت ها...
داییم با بچه هاش اومدن و اختلاف سنیم با یکیشون حوالی 13 ساله
و اون یکی یکم بیشتر
بعد یکی دیگه دخترهای فامیل که اون میشه دختر عممون
همسن منه تقریبا ی کوچولو من بزرگترم
بعد این دوتا یه من میگن خاله
و به اون میگن قلی و به اسم صداش میزنن
تفاوت شخصیت ها باید چقد باشه که من رو مثل خاله هامون میبینن
و کاملا احترامم رو دارن ولی با اون دختر داییه ی مدل دیگن
یا الان عمم ازم پرسید تو از فلانی بزرگتری یا هم سنی؟
درحالیکه این عمه منو خیلی میخواد ولی به سبب همون رفتار و اخلاق
فکر میکرد من و اون فلانیه هم سنیم در حالیکه 4 سال بزرگتره
یا زنداییم من از بچه هاش یکیش ی سال بزرگترم
یکیش کوچیکترم حرف سن و سال بود نمیدونم چی گفت
گفتم من از فلان بچه ات چن ماه بزرگترم شاخ درآورد
که چطوری من و اون همسنیم فک میکرد من خیلی بزرگترم
نمیخوام بگم من خیلی خوبم اتفاقا نه
گاها ناراحت میشم که انقد متفاوته همه چی چه بسا حال همون دخترخالهه
خیلیخیلی بهتر از منه به خاطر ک. صخل بودنش
البته که مشکلاتی که واسه من پیش اومد تو زندگیم
هر خریو آروم میکرد من که از بچگی آروم بودم که جای خود دارد
شاید روند زندگی اون خیلی بهتر باشه
لاس های منظم و نامنظم با پسرا دایرکتشو که دیدم
پشمام ریخت از این حجم دایرکت از پسرای مختلفی که غریبه بودن
یا اینکه رفتیم ی کافه از پیج کافهه رفت چن تا پسرو خودش فالو کرد
یا هرهر و کرکر تو خیابون
و خیلی چیزای دیگه که منو سرمو بزنن نمیکنم
ولی چرا من حالم خوب نیست ؟
قاعدتا من باید حالم خوب باشه
ولی نیست
و این عادلانه نیست
چیزایی که گفتم دربارش به من ربطی نداره شخصیتشه به من چه
منم به اجبار نبوده که هیچ کدوم این کارا و کارای مشابه رو نکردم
انتخاب خودم بوده و شاید کمی ترس که بعدها انتخاب قطعی خودم بود
تو عمرم فقط یه نفرو دوست داشتم که فقط چند بار دستشو گرفتم
اونم توی 10 سال :)
و الان یک سال گذشته و از فشار دلتنگی دارم میمیرم
هیچ جای زندگی من هیچی عادلانه پیش نرفت...
شاید همین فولاد آب دیده اس چیه اون شدم
ما سوختیم و خاکسترمون هم باد برد...