شانس هزارم...
برای بار هزارم باید به گه شانسیم اذعان کنم
رفتم ی پارچه خریدمه سر اونم سرم داستان پیاده شد
الان دوخته شدش بهم دادن
انقد زشته تنخورش که حد نداره
و چقد تنگ
و اونی که دوخته میگه ن قشنگه
در حالیکه چندشم میشد ازش انقد زشت شده
تو این بی پولی که دل و زدم ب دریا و اینو خریدم کاش نمیخریدم
ریده شده توش
😭😭😭
خیاط هم آشنای مویرگیه نمیشه هیچی گفت
عصبیم
+ نوشته شده در جمعه سی ام آذر ۱۴۰۳ ساعت 1:14 توسط گلی
|