از بابت شانس...
از بابت شانس در 99 درصد موارد اجاقم کور بوده
حال ندارم بگم چرا کل این وبلاگ نشون دهنده ی جوابش هست
دوستام دیگه دارن کم کم عکس بچه ی دومشون رو میفرستن
من هنوز درگیر اونیم که شهریور 93 باهاش آشنا شدم...
هنوز تو خیابونا دنبالش میگردم اتفاقی ببینیمش
11 تا تولد بهش تبریک گفتم!
ولی همیشه نبود
الانم که کلا نیست...
نمیدونم چرا قلبم آروم نمیشه
واقعا دل به دل راه داره؟
ممکنه اینقد من تو فکرشم و دلم خونه اونم به من فکر کنه؟
خستم...
داره میشه دوسال که رفته
یازده ساله میشناسمش
تو این یازده سال روزی نبوده که من بهش فکر نکرده باشم
خیلی دارم عذاب میکشم دیگه...
انقد از این احساس و سنگینیش خستم که به مرگم راضیم
چیکار کنم خدا
+ نوشته شده در سه شنبه هفتم اسفند ۱۴۰۳ ساعت 0:52 توسط گلی
|