ی ادم میتونه انقد وجهه خودش رو حفظ کنه که تو فکر کنی فرشته اسمونیه

البته ی ی فرشته ی وحشی

از دیشب تو شوک رفتارشم... ما یازده ساله همو می‌شناسیم قدمتش. از

تمام دوستایی ک الان دارم بیشتره...

ده سال از شب گوهی که بهم گفت دوستت دارم گذشته

دوساله از کات گذشته

دیشب دلمو زدم ب دریا بعد دوسال بهش پیام دادم

خیلی زود جواب داد قلبم تو بدنم جا نمیشد از اضطراب

خیلی خوب پیش اومد طبق تجربه ی قبل فک میکردم ب رفتار کنه

سرد باشه

کاش همون سرد میموند...

از پیام چهارم به بعد گه زد ب معنای واقعی...

ده ساله همو می‌شناسیم

هیچوقت تو این ده سال هیج بحث جنسی و حرف جنسی بینمون

رد بدل نشد

فکر میکردم چه آدم خوبیه میخواد همه چی رسمی شه بعد...

ولی ی هول بود انگار

از دیشب تو شوک بودم بعد 24 ساعت بالاخره الان بغضم شکست

و قلبم تیر میکشه

این همه سال هیچی حرف جنسی نزد

بعد دوسال که بهش پیام دادم بحثو جنسی کرد

عوضش کرذم باز چرخوندش سر همون حرفای گوه خودش

اخرش هم گفت این همه سال هیچ کاری نکردم فقط ی بار بوست کردم

وگرنه هزارتا حرف پشتم میزدی...

حرفاش خیلی حالمو بد کرد

و آخرش هم خودش گفت خوابم میاد بعد گوهایی ک خورد

رفت

و میدونم پیامی نخواهد داد

چرا سرنوشت باید ی عوضی مثل اینو میذاشت تو زندگیم؟

هیچ گوهی نشدم

ده سال عمرم بهترین سال های زندگیم به خاطر این تلف شد

به خاطر ی عشق تخمی که قطعا ی طرفه بوده

و افتاده بودم تو لجنزار اون...

چرا اینطوری شد اخه؟

چرا

میخواست خودشو از چشمم بندازه من نرم سمتش؟

یا این خود واقعیش بود و بعد یازده سال نشونش داد

مغزم میخواد بترکه